دلنوشته 2
روی دروازه قلبم نوشتم:
ورود ممنوع!
دلِ پریشان آمد. گفتم بخوانش.خواند و بازگشت.
امید مضطرب آمد. گفتم بخوانش.خواند و باز گشت.
آرزو با دلهره آمد. گفتم بخوانش.خواند و باز گشت.
عشق خنده کنان آمد. گفتم خواندیش؟! گفت: من سواد ندارم !!!!!
نظرات شما عزیزان: